عهد کردن. بر خود لازم گرفتن: چون در تاریخ شرطکردم که در اول نشستن بر پادشاهی خطبه بنویسم... اکنون آن شرط نگاه دارم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 588). شرطی کردم که تا بر تو نیایم بوسی ندهم بر آن عقیق چو شکر. مسعودسعد
عهد کردن. بر خود لازم گرفتن: چون در تاریخ شرطکردم که در اول نشستن بر پادشاهی خطبه بنویسم... اکنون آن شرط نگاه دارم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 588). شرطی کردم که تا بر تو نیایم بوسی ندهم بر آن عقیق چو شکر. مسعودسعد
بیان کردن و تفسیر کردن. توضیح دادن. توصیف کردن: بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). شرح این حال پیش دوست کنیم سنگ فتنه به لشکر اندازیم. خاقانی. حکیمی کاین حکایت شرح کرده ست حدیث عشق از ایشان طرح کرده ست. نظامی. گفت احول زآن دو شیشه تا کدام پیش تو آرم بکن شرحی تمام. مولوی. واجب آمد چونکه بردم نام او شرح کردن رمزی از انعام او. مولوی. نه من اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم شرح و بیانت. سعدی. ، مطلب کتابی را توضیح و تفسیر کردن. بر آن حاشیه نوشتن
بیان کردن و تفسیر کردن. توضیح دادن. توصیف کردن: بونصر نامه نویسد و این حال را شرح کند همه ودل وی را دریافته اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). شرح این حال پیش دوست کنیم سنگ فتنه به لشکر اندازیم. خاقانی. حکیمی کاین حکایت شرح کرده ست حدیث عشق از ایشان طرح کرده ست. نظامی. گفت احول زآن دو شیشه تا کدام پیش تو آرم بکن شرحی تمام. مولوی. واجب آمد چونکه بردم نام او شرح کردن رمزی از انعام او. مولوی. نه من اندیشه ببستم قلم وهم شکستم که تو زیباتر از آنی که کنم شرح و بیانت. سعدی. ، مطلب کتابی را توضیح و تفسیر کردن. بر آن حاشیه نوشتن
حیا کردن. خجالت کشیدن. (یادداشت مؤلف). خثر. (منتهی الارب). اخراد. (از منتهی الارب). خجاء. (منتهی الارب) : آب نه ای چونکه بشویی همی شرم کن از روی مشو شرم آب. ناصرخسرو. حوراتویی ار نکو و باشرمی گر شرم کند نکو بود حورا. ناصرخسرو. نشاندی از فریب و وعده صد بارم به خاک و خون نکردی شرم یکبار از دل امیدوارمن. صائب تبریزی (از آنندراج). من هر زمان که جامۀ فاخر به تن کنم شرم از نگاه مردم بی پیرهن کنم. ؟ ، روگرفتن. چادر و روبند پوشیدن زن. روگرفتن زنان (در لهجۀ بعضی ایلات). حجاب، یعنی چادر و روبند داشتن، در گیلی (قریه ای میان سلطان آباد عراق و اصفهان) زنی به من گفت: زنهای شما شرم می کنند ما شرم نمی کنیم، یعنی آنها رو می گیرند و ما رو نمی گیریم. (یادداشت مؤلف)
حیا کردن. خجالت کشیدن. (یادداشت مؤلف). خثر. (منتهی الارب). اخراد. (از منتهی الارب). خجاء. (منتهی الارب) : آب نه ای چونکه بشویی همی شرم کن از روی مشو شرم آب. ناصرخسرو. حوراتویی ار نکو و باشرمی گر شرم کند نکو بود حورا. ناصرخسرو. نشاندی از فریب و وعده صد بارم به خاک و خون نکردی شرم یکبار از دل امیدوارمن. صائب تبریزی (از آنندراج). من هر زمان که جامۀ فاخر به تن کنم شرم از نگاه مردم بی پیرهن کنم. ؟ ، روگرفتن. چادر و روبند پوشیدن زن. روگرفتن زنان (در لهجۀ بعضی ایلات). حجاب، یعنی چادر و روبند داشتن، در گیلی (قریه ای میان سلطان آباد عراق و اصفهان) زنی به من گفت: زنهای شما شرم می کنند ما شرم نمی کنیم، یعنی آنها رو می گیرند و ما رو نمی گیریم. (یادداشت مؤلف)